ورود زنان به منطقه جنگی/ یه مشت خونواده رو کجا می خواین ببرین؟ / حداقل پرده های اتوبوس رو بکشین!

ورود زنان به منطقه جنگی/ یه مشت خونواده رو کجا می خواین ببرین؟ / حداقل پرده های اتوبوس رو بکشین!

به گزارش خبرگزاری گیلی نت، رضا دباغ از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف می کند: «سال 1363 ده ـ یازده دستگاه اتوبوس وارد مقر تیپ قمر بنی هاشم علیه السلام شد. سرنشینان اتوبوس از خانواده های شهدای منطقه شهرضا بودند. ظاهراً هدف آن ها بازدید از مناطق آزاد شده بود.

بنابر گزارش فارس، فردای آن روز قرار شد خانواده ها به منطقه عملیاتی فتح المبین بروند. قبل از حرکت یکی از برادرها برای آن ها صحبت کرد و گفت: «ما داریم می ریم مناطق آزاد شده. احتمال خطر وجود داره. هر کی نمی خواد بیاد، همین جا بمونه.»

خانواده ها گفتند: «خطر داشته باشه! ما که دیگه از بچه هامون عزیزتر نیستیم. ما می خوایم بریم محل شهادت بچه هامون رو ببینیم.» برای هر اتوبوسی یک نفر را انتخاب کردند تا هم راوی باشد هم از خانواده ها پذیرایی کند. مسیولیت یکی از اتوبوس ها را هم به من سپردند. اتوبوس ها حرکت کردند. در منطقه شوش به یک پل رسیدیم که دژبانی محسوب می شد.

مسیول دژبانی جلوی اتوبوس ها را گرفت. متوجه شد بیشتر راکبان اتوبوس ها خانم هستند. خیلی با احترام به خواهرها گفت: «شرمنده! از اینجا به بعد منطقه جنگیه. فقط نیروهای رزمنده ای که حکم ماموریت دارن می تونن از این پل رد بشن. نمی تونم اجازه بدم شما وارد منطقه جنگی بشین.»

بعد رو به آقا جمال کرد و به او گفت: «شما یه مشت خونواده رو کجا می خواین ببرین؟» آقا جمال مکثی کرد و گفت : «اتوبوس خالی ام نمی تونه از روی پل رد بشه؟» دژبان جواب داد: «اتوبوس خالی اشکالی نداره؛ ولی خونواده ها رو نمی تونم بذارم برن.»

آقا جمال گفت: «خیلی خوب. شما به وظیفه تون عمل کنین.» آمد سراغ اتوبوس ها و گفت: «همه پیاده بشن.» خانم ها پیاده شدند. بعد به راننده های اتوبوس گفت: «شما ماشین ها رو ببرین اون ور پل.»

اتوبوس ها یکی یکی از دژبانی گذشتند. بعد خانواده ها را به خط کرد و گفت: «با صف از روی پل رد بشین.»خانواده ها با شعار «ما مادران شهداییم» و … رفتند روی پل. هر چه بچه های دژبانی جلز و ولز کردند که «نیاید این ور. اومدن زن به منطقه جنگی ممنوعه» آن ها اهمیت ندادند. چون نامحرم بودند با برخورد فیزیکی هم نمی توانستند جلویشان را بگیرند.

دوباره سوار اتوبوس ها شدند. مسیول دژبانی که رو دست خورده بود، گفت: «پس لااقل پرده های اتوبوس رو بکشین تا معلوم نباشه شما دارین زن با خودتون می برین منطقه. اگه یکی از فرماندهان رده بالا این وضعیت رو ببینه، من رو توبیخ می کنه.» پرده ها را کشیدیم و حرکت کردیم.»

منبع: کتاب «موقعیت ننه» به قلم رمضانعلی کاووسی

219215

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "ورود زنان به منطقه جنگی/ یه مشت خونواده رو کجا می خواین ببرین؟ / حداقل پرده های اتوبوس رو بکشین!" هستید؟ با کلیک بر روی اجتماعی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "ورود زنان به منطقه جنگی/ یه مشت خونواده رو کجا می خواین ببرین؟ / حداقل پرده های اتوبوس رو بکشین!"، کلیک کنید.